اموخته ها
سلام به دوستان گلم تاخیرم رو ببخشید با اینکه خیلی طولانی شده ولی به بزرگواریتون ببخشید دلم براشمامامانای عزیزوگلهای زیباتون تنگ شده به وبلاگاتون سرزدم اما نتونستم براتون پیغام بزارم دوباره میام خیلی از گلها تازه شدند کلاس اولی بهشون تبریک میگم وموفقیت رو براشون ارزومندم مثل امیر نازم تولد خیلی از شما عزیزان رو نتونستم تبریک بگم الان تبریک میگم ببخشید خیییییییییییییییییییلی دیر شده
خب حالا بگم از کارها وشیطونیها واموخته های جدید از یسنا.
یسنا رو بلاخره با مشکلات فراوان از پوشک گرفتم وراحت شدم فقط شبها پوشک میکنم....خودش لباساشو میپوشه البته شلواراشو راحت تر میپوشه ولباسهای دکمه دار رو وخودش هم در میاره.....تو کارای خونه کمکم میکنه اعم از گرد گیری ووسایل ناهار یا شام رو اماده کردن.خوراکش از قبل بهتر شده .....شعریاد گرفته وکتابهاشو با تخیلات خودش میخونه.تو خونه دمپایی میپوشه وکیف میندازه رو دوشش وروسری هم سرش میکنه وبه قول خودش میخواد بره مدرسه...تواتاقش کتاب قصه هاشو بر میداره وعروسکش رو میذاره رو پاش وبراش قصه میگه.وقتی مهمون برامون میاد هرچیزی رو که براش تدارک دیدیم رو لو میده ...راستی این شبهای محرم به دسته میگفت دستکش ویه دل سیردستکش دیدو سینه زدوبعضی مواقع نوحه خوانی میکردند یسنا اشتباهی میرقصید به جای اینکه سینه بزنه.وقتی روضه میخوندندیه دستمال برمیداشت وادای گریه کردن رو در میاورد وهرکسی که از در وارد حسینیه میشد میگفت سلام خوب هستین بفرمایید.یا اگه کار بدی کنه ومن دعواش کنم سریع میاد میگه ببخشید دوست دارم عزیزم..عشق ادامسه هرکی رو میبینه ازش میپرسه اداس داری...خیلی شیرین زبونی میکنه وبعضی مواقع میمونم این حرفهای گنده رو از کجا یاد میگیره....