یلدای 93
یلدا مبارک
یلدا قرار شد بریم خونه بابا بزرگم اخه بعداز فوت مادر بزرگم خیلی تنها شده وقرار شد این شب طولا نی رو به همراه اون سپری کنیم.
من از صبح با عمه ام قرار گذاشتم که بریم اونجا .عمه ٣تا فرزند داره دوتا دختر ویک دونه پسر به همراه یسناحسابی بازی کردند وخوشگذروندند ماهم مشغول تدارک خوردنی های یلدا برا شب بودیم شب همه ی بچه ها ونوه ها جمع شدیم بعداز صرف شام همه رفتیم سراغ خوراکیا اما نبود مامان بزرگ عزیزم خیلی محسوس بود ودلتنگی تو صورت همه موج میزد بیشتر از همه بابابزرگم ولی همه با مراعات همدیگه بغضمون رو فرو خوردیم.ولی با اینحال شب یلدا رو با کلی غم که رو دلمون بودگذروندیم.
امانا گفته نماند بچه ها حسابی کیف کردند وحسابی خوردند وبازیکردند وشب با کلی خستگی ناشی از ورجه وورجه به خوابی عمیق فرو رفتند والان که ساعت ١٢ ظهره یسنا هنوووووووووووز خوابه