21ماهگی
عزیزم ٢١ ماهگییت رو تیریک میگم
دیگه داری کم کم بزرگ میشی وخیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی
یسنا یاد گرفته که......
صبح که از خواب بیدار میشه جیشش رو بگه وروی صندلی توالتش بشینه وجیش کنه.بعدش هم میره دست وروشرو میشوره...
صبحونشو کامل میخوره
هر کاری که من انجام میدم چه نظافت خونه باشه وچه تهییه غذا یا پاک کردن سبزی و....بهم کمک میکنه ومنم بهش این اجازه رو میدم چون میدونم هم کسب تجربست وهم براش لذت بخشه بخصوص وقتی با تشویق من مواجه میشه
وقتی که باباش میاددوتایی شروع میکنند به بازی کردن.گاهی اوقات که بابا دعواش میکنه به خاطر کار بدی که انجام میده میاد پیش منو میگه(بابا زد)وگریه میکنه.منم بهش میگم برو بگو ببخشید وبابارو بوس کن باهات بازی می کنه.میگه(بااااشه....بابا بخشید...باشه؟)وختم به خیر میشه.
تا از جام بلند میشم میرم اشپز خونه بدو بدو میاد ومیگه ام بخوریم به به...از اونا بده از اونا ...من میگم کدوما کجاست میگه از اونا یخچال.....یا میگه اناس بده (ادامس)یا تدک بده(پفک)....
چند روز قبل شنیدم بلند بلند حرف میزنه(دلام اوبی بابا اوبه منا اوبه دخبرپیشم.بیم ملی بیم مامانی بابا کجاس)(سلام خوبی بابا خوبه منا خوبه چه خبر بیا پیشم.بریم ملیحه بریم مامانی.بابایی کجاست)من با تعجب که احساس کردم داره با گوشیم حرف میزنه(اخه چند وقت پیش با گوشی شماره گرفته بود ومن به خیال اینکه داره الکی صحبت میکنه کاری به کارش نداشتم تا اینکه دیدم نه بابا داره با کسی جدی حرف میزنه.....)واومدم دیدم نه از گوشی خبری نیست یسنا به در خیره شده وبا خودش حرف میزنه.... به طرز حرف زدنش خندم گرفت....
وااااااااااااااااااااااااای خدا تازگیها یاد گرفته روی دیوار نقاشی می کنه....تصمیم گرفتم براش وایتبرد بخرم یا اینکه ورق اچار بچسبونم به دیوار .
وقتی میریم خیابون پلیس ها از دست یسنا در امان نیستندصدا میزنه (اپدیس دلااااااااااام بیا پیشم )(اقا پلیس سلام بیا پیشم)وبراش دست تکون میده
یه چیز دیگه یسنا هرشب مسواک میزنه وبه مسواک میگه میپا