عزیزکم.....
عزیزکم..
خیلی چیزها یاد گرفتی.وخیلی هم شیطون شدی.
بلاخره یاد گرفتی که چهاردست وپا بری وروی روروئک هم که میشینی حسابی برای خودت میچرخی وچیزهایی که وقتی روزمینی نمیتونی بهشون دست بزنی زمانی که روی روروئک هستی اول میری سمت اونها...مثلا...
قندونی که روی میزه رو سعی میکنی برداری وبا کشیدن رومیزی بهش دست پیدا میکنی..
لوازم ارایش مامان روهم با اینکه دستت نمیرسید بهشون بلاخره با تلاش های سرسخت چندروزه تونستی واونهاروهم کشف کردی..
اسباب بازیهات رو میچینم رو میز تا به بهونه ی اونها بری سمت میز ومشغول بازی باهاشون بشی تا من به کارام برسم ولی موفق نمیشم وتو دنبال من میای وبا دادو بیدادهات وغرزدنهات مانع انجام کارهام میشی.من کارارو رها میکنم ومیام باهات بازی میکنم اما تو دوست داری این کار تمام روز باشه ...حسابی باهات بازی میکنم تا خسته میشی ومیخوابی وبا خیال نسبتا راحت به کارام میرسم.
دیگه به چیزهای بزرگ توجه نمیکنی وبه چیزهای خیلی ریز توجهت بیشترجلب میشه
مثلا....
وقتی روی فرش یه چیز خیلی ریز باشه مثل مورچه که این روزها خیلی زیاد شده واسباب بازیهات مثل تاتیهات وعروسکهات به مورچه بیشتر توجه میکنی وتا حسابی از پا در نیاریش ول کنش نیستی...
هرروز کار من شده جارو کردن خونه تا تو مثل جارو برقبی خودکار اشغالها روجمع نکنی ونوش جان بفرمایی...
برخلاف اکثر بچه های دیگه که تا یه غریبه میبینند گریه میکنند تو اینطوری نیستی واز این بابت خیلی خوشحالم..دیشب رفتیم مغازه وچون فضاش باز بودو صدا میپیچیدخوشبحال تو بود ودائم داد میزدی وددددددد میکردی..رفتیم مغازه ی بعدی وتو دوباره این کاررو کردی دیگه بماند که تو خیابون هرکی رد میشدوتحویلت نمیگرفت اول دعواش میکردی وباحرص داد میزدی وبعد بلند میگفتی دددددودستهات رو به حالت بیا به سمتش میگرفتی به طوری که سه تا دختر دانشجواز کنارت رد شدن برگشتن سمت تو وبغلت کردند وتو باخوشحالی رفتی بغلشون..
سعی میکنم همه چیز رو واقعی واون جور که هست توضیح بدم تا وقتی بزرگ وفهمیده شدی دچار تعارض نشی...
این روزها باهم زیاد میریم خیابون ومتاسفانه تو عادت کردی ومواقعی که نمیشه بریم بیرون دائم بهونه میگیری..یه روز بردمت مغازه یاسباب بازی فروشی که برات توپ بخرم طرف هر وسیله ای که میرفتم تو دستت رو دراز میکردی وبعداز یه خنده ی مرموز اون اسباب بازی رو مثل عروسک. دندونی.جغجغه.لباس و...برمیداشتی وتا بهت میگفتم نه...دست نزنبذار سر جاش.. مال تو نیست.گوش میدادی امااا..با غر زدن
کارات خیلی برام شیرینه وجذاب ..بگاهی اوقات با کوچیکترین حرکت قهقهه میزنی وگاهی اوقات با یه من عسل هم نمیشه خوردت از بس که بد خلق میشی..
ولی با این حال.......
دوست دارم به اندازه ی تمام دنیااااا