جبرانیها...یسنا...
سلام مجدد...
با تاخیر روز پدر ومرد رو به پدران مهربان تبریک میگم
پدرم
به یمن لطف تو بختم بلند خواهد شد
سرم به خاك رهت ارجمند خواهد شد
لبی كه زمزمه درد می كند شب و روز
به یمن روی تو پر نوشخند خواهد شد
حالا بگم واستون از کارای یسنا....
یسنا بعداز مریضیش خیلی بد شده وابستگیش به من بیشتر شده ودایم تو بغل منه وحتی زمانیکه باباش هست هم من باهاش مشکل دارم وقتی ازش جدا میشم ومیرم اشپز خونه حسابی گریه میکنه وصدام میزنه...
دیگه کامل میگه مامان ..چقدر کیف میکنم وقتی صدام میزنه ماااماااااا منم میگم بله ووقتی صداش میزنم یسناااا میگه بیه واز من تقلید میکنه..
دیگه حرف منفی ونه گفتن رو تشخیص میده مثلا یه کاریروکه میخواد انجام بده وبهش بگیم نه خودش تکرار میکنه .با دستش هم نشون میده ومجددا که اون کارو بخواد انجام بده خودش میگه نه نه نه...
یادگرفته بره توی میز تلویزیون وبا سیمهای پشتش بازی کنه وخودش هر چند بار میگه نه نه نه...
کار من شده روزی 10 بار لباس هاش رو وظرفهای کابینت رو ووسایل کشوهای کابینت رو تمیز کنم به طور کلی هرروز خونه تکونی دارم....
اشپز خونه ی مابا یک پله از حال جدا میشه ویسنا یاد گرفته که از اون پله بالا بره وپایین بیادکارم در اومده دیگه تمام سیب زمینی پیاز ها رومیریزه ومن باید جمعشون کنم..
وقی اشپزی میکنم روی میز میشینه وبادقت نگاه میکنه ووقتی ظرف میشورم میزارمش رو اپن واب بازی میکنه.
یسنا برای خودش رقاصی شده تا اهنگ میزاریم دستاش رو میده بالا وخودش رو تکون میده ومیرقصه .تو جشن ها وعروسیها خیلی بهش خوش میگذره ودایم میرقصه البته اینم بگم که دایم تو بغل منه ووسط در حال نی نای نی نای واگه کسی از سر دلسوزی برای من بگیرتش یسنا عصبانی میشه وجیغ میکشه وگریه میکنه.
یسنا بای بای رو هم به تازگی یادگرفتهوقتی کسی از پیشش بره اول بای بای میکنه بعدشم گریه
اینم از یسنا..چند تا عکس ازش میزارم